شروع کار سایت
[ بازدید : 552 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
دریافتم، زندگی معجزه حیات است.
امید را از نجاری آموختم که
مغازه اش آتش گرفت و زغال فروشی باز کرد…
آن جایی که باد نمی وزد، آدم ها دو دسته می شوند؛
آن هایی که بادبادکشان را جمع می کنندو آن هایی که می دوند تا بادبادکشان بالا بماند.
خواستند او رابفروشند که برده شود،پادشاه شد...
خواستند محبتش از دل پدرخارج شود، محبتش بیشتر شد...از نقشه های بشر نباید دلهره داشت...
چرا که اراده ی خداوند بالاتراز هر اراده ای است...یوسف میدانست، تمام درها بسته هستند
اما به خاطر خدا ؛حتی به سوی درهای بسته هم دوید...و تمام درهای بسته برایش باز شد...
اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد
به دنبال درهای بسته برو
چون خدای "تو"و "یوسف" یکیست...
مشکلات خود را به همه و هر کسی نگویید
بیست درصد آنها نمی توانند به شما در حل مشکلتان کمکی کنند
و هشتاد درصد باقیمانده نیز از اینکه دچار مشکل شده اید خوشحال خواهند شد
ورودی یک رستوران نروژی:
وای فای نداریم،
با یکدیگر صحبت کنید،
به مادرتون زنگ بزنید،
فکر کنید سال ۱۹۹۳ است.
زندگی کنید!
توی مار و پله ی زندگی مهره نباش که هر چی گفتن بگی باشه،تاس
باش که هر چی گفتی بگن باشه...
می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود…فقط کافیست خوب گوش بسپاری! و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!
می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دلهای بزرگی که جای من در آن است
آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم. دلتنگی هایت را از خودت بپرس. و نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است! اما من نمی خواهم تو همان باشی!
تو باید در هر زمان بهترین باشی. نگران شکستن دلت نباش! میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود … و میدانی که من شکست ناپذیر هستم … و تو مرا داری … برای همیشه!
چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد … چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای …
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم، صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!
درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!
دلم نمی خواهد غمت را ببینم … می خواهم شاد باشی … این را من می خواهم … تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی
مرا.
من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم) و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه
شود … نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد. شبها که خوابت نمی برد فکر می
کنی تنهایی ؟
اما، نه من هم دل به دلت بیدارم! فقط کافیست خوب گوش بسپاری! و بشنوی ندایی که تو
را فرا می خواند به زیستن!
پروردگارت …